زمانیکه حادثهای، تحرکات اوضاع ژئوپلتیکی جهان را دچار تغییر میکند این سوال بالاتر از تمام سوالات، اذهان را به خود مشغول میکند که "مسببین آن چه کسانی بودهاند؟" اگر آنهایی که علیه مسببین ظاهری اقامه دعوی کردهاند، معلوم شود خودشان هم انگیزه و هم ابزار این کار را در اختیار داشتهاند، آنوقت همه چیز تغییر میکند.
حادثه 11 سپتامبر نیز به عنوان یکی از بحثانگیزترین حادثههای دهه اخیر، از این قاعده مستثنی نبوده است. دولت آمریکا در تبیینهای اولیه از این واقعه، این حملات را طرح تروریستها برای مخدوش کردن امنیّت ملّی آمریکا جلوه داد و با این توجیه بستر جنگ با افغانستان و عراق را فراهم آورد؛ امّا زمان، آرام آرام حائلهای ترس را از ذهنهای منتقدان و کارشناسان کنار زد تا آنها بتوانند با بررسیهای مستقل و مستند، بار دیگر دست کسانی که چشمها را کور و گوشها را کر میخواهند رو کنند.
کتابهای «دروغ بزرگ»، تألیف «تری میسان»، و «سیا و یازده سپتامبر» به قلم «آندراس فون بولو»، که هر دو در سال 2003 چاپ شدند را شاید بتوان اولین گامها در مخالفت با گزارشهای رسمی آمریکا در این موضوع دانست. پس از آن، محققانی دیگر، تبیینهای رسمی دولت آمریکا را از زاویههای دید متفاوت به چالش گرفته و بر آنها خط بطلان کشیدهاند؛ با آنکه این اندیشمندان از لحاظ نگاههای تخصصی به شدت با یکدیگر متفاوت بوده و تخصصهایی از علوم و جغرافیای سیاسی تا علوم فیزیک و مهندسی و حتّی فیلمبرداری داشتهاند، همگی آنها در یک نتیجه به اتفاق نظر رسیدهاند: "دولت آمریکا در گزارش شرح واقعه صادق نبوده است".
با رد اظهارات مقامات رسمی آمریکا که پوچی آن دیگر آشکار شده است، تنها دو سازمان در تمام این سیاره وجود دارند که تخصص، ابزار و همینطور حفاظتهای سیاسی لازم را برای اجرای 11 سپتامبر و همچنین پوشاندن حقایق آن دارند. این دو سازمان سرویسهای اطلاعاتی "سیا" و "موساد"میباشند.
اما تنها موساد انگیزه و دلایل موجه و کافی برای این اقدام را بنابر دستورالعملهای NEOCON ها و همینطور PNAC داشته است، زیرا نیازی ضروری وجود داشته است تا اتفاقی نظیر حادثه پرل هاربور با هدف برانگیختن اذهان و آرای مردم آمریکا و همسو سازی آنها با جنگ از پیش برنامهریزی شده که هدف نهایی آن نابودی دشمنان اسرائیل بوده است، مجدداً اتفاق بیافتد.
کارشناسان غربی بر این باورند که شواهد نشان میدهند، نومحافظهکاران وزارت دفاع و متحدانشان در موساد، مسئول شرارتهای 11 سپتامبر 2001 بودهاند. البته حجم دلایل دیگری که مطرح شد آنقدر زیاد بود که با آنکه چندان مستند نبودند، توانستند مردم را اشباع کرده و مورد پذیرش عموم واقع شوند؛ چرا که این دلایل کاربرد سیاسی بیشتری داشتند. در مورد هر مدرک نیز کارشناسان زبده شواهدی رو کردند که به باور اشتباه مردم در مورد اینکه "این حقیقت است" انجامید.
موقعیتی که در مورد واقعه 11 سپتامبر پیش آمد، به مراتب پیچیدهتر از تلاشهایی بود که برای منحرف ساختن اذهان عمومی از توطئه ترور "جان اف. کندی" صورت گرفت؛ در ترور "کندی"، "احتمال 1"، "لی هاروی اوسوالد" را "آدمکشی یکه و تنها" معرفی میکرد و "احتمال 2" این بود که او دستش با "فیدل کاسترو" در یک کاسه است و پای کوبا در میان است. نوک پیکان "احتمال 3" به سمت مافیای داخل کشور بود و "احتمال 4" نیز اتحاد جماهیر شوروی را هدف گرفته بود. اما اینها همه بازیهای سطحی برای انحراف اذهان عمومی بود و هیچکدام شواهد مستدل و مطمئنی نداشت. با این حال، واقعه 11 سپتامبر برای توطئهگران چالشی به مراتب بزرگتر است، زیرا در این مورد، شواهدی که آنها عامدانه کار گذاشتند، گستردهتر بود و به نظر هم میرسید که واقعیت داشته باشد. عملیات مخوف و سری، به واسطه ماهیتشان در لایههای ضخیمی از پنهانکاری پوشیده شدهاند و سعی میکنند مردم را با شواهد دروغین و اطلاعات طبقهبندی شده و حساس، قانع کنند.
ادامه دارد .....