در این دغدغه انتخاباتی که تمام دولتمردان کابل را فرا گرفته و فکر و ذکری جز حفظ چوکی یا به قدرت رسیدن در حکومت آینده ندارند، هستند کسانی که هر روز کمی پیش از سپیده دم، ملبس به جامه های مندرس و کهنه، در چهار راه های اصلی کابل و دیگر شهرهای کشور جمع می شوند. این مردها با یک سری ابزارهای ابتدایی مثل تراز و کمچه در دست، کارگرانی هستند که جویای کارند؛ کارهای اغلب سخت و کمرشکن، موقت و با درآمدی در حد چند دالر برای یک روز کامل کاری.
کارفرماها نیز برای یافتن کارگر، گشتی در میادین و چهارراه ها می زنند و به جمعیت این جویندگان کار چشم می دوزند. آنچه آنها در جست و جویش هستند، معمولا یک یا دو کارگر برای کارهای ساختمانی است. پیش از آنکه موتر کارفرما توقف کند، ده ها کارگر آن را حلقه می کنند، و گاه برای فایق آمدن بر دیگری، با هم درگیر می شوند؛ بلکه بتوانند یکی از 5، 6 فرصت کاری آن روز را از آن خود سازند.
اردوی بیکاران در این چهارراهها تعجب آور است و گویای این واقعیت تلخ نیز که برای زدودن این پدیده شوم در کشور چه کسی باید اندیشه کند و از طویل شدن این صفوف جلوگیری نماید؟ آنچه مسلم است دولت کرزی در این سالها و نهادهای مربوطه اش هیچ برنامه معلومی را برای این خیل بیکار و فقیر در پیش نداشت و این است که نگرانی های هر انسان با درکی در این رابطه افزایش می یابد.
به گزارش سازمان جهانی کار به رغم سرازیر شدن میلیاردها دالر به سمت افغانستان از ابتدای سال 2001 ، هم اکنون حدود 12 میلیون نفر از مردم کشور کارگران روزمزدی هستند که فاقد مهارت های فنی اند؛ یعنی 8 نفر از هر 12 نیروی کاری در کل کشور. معاش آنها فقط از رهاورد مشاغل ساده، پیش پا افتاده و موقت تامین می شود. با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه می رسیم که افغانستان قریب 18 میلیون کارگر دارد که تنها شش میلیون از آنها کارگر فنی محسوب می شوند.
در مناطق روستایی نیز اوضاع بازار کار به همین شکل است با این تفاوت که در روستاها، مردم با معضل دیگری هم روبرو هستند: اغلب کارهای روستایی، فصلی است و در موارد زیادی، با محدودیت های قانونی نیز روبرو می باشد. از طرفی تعداد زیادی از کارفرماها در محیط های روستایی سرمایه دارانی هستند که در مزارع بسیار بزرگ، دست به کشت خشخاش می زنند و ده ها هزار فرصت شغلی کوتاه مدت را برای روستاییان فراهم می آورند.
در هر صورت، چه در محیط های شهری و چه در مناطق روستایی، چه در مشاغل خرد و روزانه ساختمانی و چه در مزارع کشت خشخاش، دستمزد کارگران بسیار ناچیز است. طبق گزارش بانک جهانی، مردان شاغل، چه در مشاغل پاره وقت و چه در مشاغل تمام وقت، به طور متوسط چیزی در حدود 700 دالر در سال درآمد دارند؛ یعنی حدود دو دالر در روز. یک کارگر روزمزد افغانستانی، شاید دو یا سه روز در هفته کار کند که اکثر آنها نیز به شدت به بانکها، خویشاوندان و دوستان خود مقروضند.
در آخرین گزارش سازمان جهانی کار که سال گذشته منتشر گردید، آمار تاسف برانگیزی ذکر شده است: نزدیک به نیمی از مردم افغانستان، غذای کافی برای خوردن ندارند، 18 درصد از کودکان زیر 15 سال کشور، مشغول کارند و 82 درصد از مردم سواد ندارند.
این آسودگی خاطر مقامات و مسوولین کشور در حالی است که ده سال پیش سازمان جهانی کار هشدار داد اگر اشتغالزایی - از نوع نهادینه آن، به گونه ای که منجر به درآمدهای مستمر و منظم برای مردم شود- جزو اولویت های پروژه های زیرساختی لحاظ نشود، ثبات و رونق و شکوفایی اقتصادی هرگز در افغانستان پدیدار نخواهد شد.
اما سازمان های خیریه بین المللی همواره از درگیر ساختن خود با اشتغالزایی نهادینه اکراه داشته اند. بخش خصوصی نیز به رغم سرمایه گذاری های کلان در بخش مخابرات و ارتباطات، راکد ایستاده است. بسیاری از هموطنان ثروتمند ترجیح داده اند پول خود را در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کنند.
تمام این موارد نشان می دهد که بیکاری در افغانستان به معضلی بسیار بزرگ و جدی تبدیل شده است. چرا که کارگران عادی، به شدت به مشاغلی در حوزه ساخت و ساز و باربری وابسته شده اند. اما با خروج سربازها و کاهش بودجه های عمرانی و توسعه ای، این فرصت های شغلی از بین خواهد رفت و این مساله می تواند به شدت ثبات و امنیت کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
شکی نیست که بیکاری مادر هر نوع فساد می باشد و اگر دولت آینده نتواند در این زمینه برنامه هایی را روی دست بگیرد، افزون بر این که به شمار بیکاران در کشور افزایش به عمل می آید، زمینه های افزایش پدیده جرم و جنایت در وطن نیز می شود.
بسیاری چالش بیکاری در افغانستان را فراتر از مشکلات بیکاری در جهان می دانند به همین دلیل باید پرسید: که در دوازده سال گذشته کدام برنامه را حکومت برای کاهش بیکاری و اشتغال زایی انجام داده است؟
لذا باید اعتراف کرد که در صورت ادامه این روند در دولت آینده، آنچه فرداها انتظار ما را می کشد، وحشتناکتر از جنگ داخلی است. به ویژه با شناختی که از عبدالله و اشرف غنی در دور دوم انتخابات به دست آمد، بعید به نظر می رسد این آقایان نیز برای 18 میلیون بیکار کشور اقدام مفیدی انجام دهند و از روی دلسوزی اقدام به کارهای زیربنایی کنند چرا که آنها نیز مانند کرزی خود را رفتنی می دانند و ریاست جمهوری را فرصتی برای پُر کردن کیسه های خالی خود.